آن که خصومت را از حد درگذراند گناه ورزید ، و آن که در آن کوتاهى کرد ستم کشید ، و آن که ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید . [نهج البلاغه]
روان شناسی یا فطرت شناسی؛سایکولوژی خوانده پشیمان
آشنایی با سایکولوژِست ها: زندگی مزلو

احساس های حقارت و جبران
آبراهام مزلو که از بین 7 کودک بزرگترین آنها بود، در سال 1908 در بروکلین نیویورک به دنیا آمد. والدین او مهاجرانی با تحصیلات کم بودند که امید چندانی به بالا رفتن از شرایط اقتصادی بخور و نمیر خود نداشتند. پدر مزلو در 14 سالگی پیاده و به وسیله اتواستاپ از طریق اروپای شرقی روسیه را ترک کرد و به قدری بلندپرواز بود که توانست خود را به آمریکا برساند. پدر مزلو تلاش شدید برای موفق شدن را به پسر خود القا کرد.

     کودکی مزلو دشوار بود. او به یک مصاحبه گر گفت «با کودکی ای که من داشتم، جای تعجب است که روان پریش نیستم» (هال، 1968، ص 38). او منزوی و ناخشنود، بدون داشتن دوستان یا والدینی دوست داشتنی بزرگ شد. پدر او از نظر عاطفی سرد و نجوش بود و اغلب برای مدتهای دراز به خاطر گریختن از زندگی زناشویی ناخشنود خود در خانه نبود. مزلو گفت «او عاشق ویسکی، زنها و مبارزه بود» (نقل شده در ویلسون، 1972، ص 131). مزلو بعدها در زندگی خود با پدرش آشتی کرد، اما در کودکی و نوجوانی نسبت به او احساس دلخوری و خصومت می کرد.
شراب خواری و زن بارگی پدر مزلو
شراب خواری و زن بارگی پدر مزلو

     رابطه مزلو با مادرش بدتر بود. یک زندگینامه نویس گزارش داد که مزلو با نفرتی تسکین نیافته نسبت به او به دوران بلوغ رسید و هرگز حتی به جزئی ترین سازش با او دست نیافت (هافمن، 1988، ص 7). او زنی خرافاتی بود که مزلوی کوچک را به خاطر جزئی ترین عمل خلاف تنبیه می کرد. او تهدید می کرد که خداوند بدرفتاری او را تلافی خواهد کرد. او بی محبت و طردکننده بود و آشکارا از همشیرهای کوچکتر مزلو طرفداری می کرد. هنگامی که مزلو یک بار دو بچه گربه سرگردان را به خانه آورد، مادرش سر آنها را به دیوار کوبید و آنها را کشت. مزلو هرگز او را به خاطر رفتارش نسبت به خود نبخشید و بعدها از رفتن به مراسم تدفین او خودداری کرد.
گربه کشی مادر مزلو
گربه کشی مادر مزلو

     رفتار مادر مزلو نسبت به او نه تنها بر زندگی عاطفی او، بلکه بر کار وی در روانشناسی تأثیر گذاشت. «کل نیروی فلسفه زندگی من و تمام پژوهش و نظریه پردازی من در نفرت و انزجار از هر چیزی که او از آن طرفداری می کرد ریشه دارد» (نقل شده از مزلو در هافمن، 1988، ص9).
(کتاب نظریه های شخصیت دوان شولتز، ص 338 و 339)


نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 98/2/27:: 12:15 عصر     |     () نظر