بخشندگی، [بذر] دوستی را [در دل ها [می کارد . [امام علی علیه السلام]
روان شناسی یا فطرت شناسی؛سایکولوژی خوانده پشیمان

آشنایی با سایکولوژیست ها: ویلیام جیمز


ویلیام جیمز، فیلسوف آمریکایی و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم، در دوران حیات خود مکتب پراگماتیسم را بنیان نهاد و در ادامه کتاب مهم«روانشناسی دین» را تالیف کرد. ناگفته نماند وی به حرفه پزشکی نیز پرداخته و در این رشته نیز دارای تبحر بود اما دغدغه نهایی او یک امر اخلاقی است.


فیلسوف آمریکایی و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم بود. وی در زمینه روانشناسی و فلسفه مطالعات عمیقی داشت و به عنوان پزشک نیز به فعالیت مشغول بوده‌است. فلسفه پراگماتیسم وی را «عملگرایی» یا «اصالت دادن به عمل» در زبان فارسی ترجمه کرده‌اند؛ ولی در یک نگاه اجمالی ویلیام جیمز منشأ حقیقت را در «سودمند بودن» یک امر یا قضیه می‌دانست. حقیقت به چیزی اطلاق می‌شود که «سودمند» یا «عملی» باشد. چیزی که «سودمند» نیست نمی‌تواند «حقیقت» باشد. به همین منظور طرفداران این مسلک را امروزه عملگراها می‌نامند. در زبان روزمره به چیز یا کسی که به منافع قابل دسترسی کوشش می‌کند عادتاً  پراگماتیست می‌گویند. او می خواست روشی فلسفی را برای زندگی و نیز انسان‌ها ارایه دهد.


تغییر رشته های مکرر

ویلیام جیمز (William James، 1842–1910) در نیویورک در یک خانواده سرشناس و ثروتمند متولد شد. او در 18 سالگی تصمیم گرفت هنرپیشه شود، ولی پس از 6 ماه کار در کارگاه هنری ویلیام هانت نقاش، متوجه شد فاقد چنین استعدادی است. پس در هاروارد در رشته شیمی ثبت نام کرد. او در وضع وخیم روان رنجوری قرار گرفت و این وضع بیشتر عمر با او همراه بود. به دلیل کارهای زیاد آزمایشگاهی، علاقه خود را به شیمی را کنار گذاشت و وارد دانشکده پزشکی شد. ولی متوجه شد به استثنای راحی که در آن بعضی وقتها کار مثبتی انجام می شود، در پزشکی حیله و فریب بسیار است. یک پزشک بیشتر از هر چیز دیگری به وسیله تأثیر اخلاقی حضورش بر بالین بیمار و خانواده توفیق کسب می کند و برای این کار از آنها پول هم دریافت می کند (نقل شده در کتاب الن، 1967، ص 98)


ویلیام جیمز

ویلیام جیمز


     وجیمز تحصیلات پزشکیش را ترک کرد تا به یک جانورشناس در سفر اکتشافیش به برزیل کمک کند. ولی نتوانست دقت لازم را برای جمع آوری و طبقه بندی یا توانمندی های جسمانی لازم برای کار میدانی را تحمل کند. او نوشت «من بیشتر برای اندیشیدن و کارهای نظری ساخته شده ام تا یک زندگی فعال» (نقش شده در کتاب لوئیز، 1991، ص 174).


    وی با بی میلی تحصیلات پزشکی خود را پی گرفت، زیرا هیچ چیز دیگری برایش جالب نبود. مرتب بیمار بود، از افسردگی، اختلالات گوارشی، فراموشی، آشفتگی های بینایی و ضعف کمر شکوه داشت. جیمز در یک چشمه آب معدنی آلمانی شفا یافت، اما افسردگی او از بین نرفت. در دانشگاه در بعضی از سخنرانی های مربوط به فیزیولوژی شرکت کرد و پس از آن به این فکر افتاد که شاید وقت آن باشد که روانشناسی علمی بشود (نقل شده در کتاب الن، 1976، ص 140).


     جیمز در سال 1869 درجه دکترای پزشکی خود را از هاروارد دریافت کرد، اما احساس ناامنی و افسردگی او بدتر شد. به فکر خودکشی افتاد و با ترس های وحشتناک و نامشخص دست به گریبان بود. ترس او چنان شدید بود که شبها نمی تونست تنها بیرون برود. در آن ماه های تاریک ساختن فلسفه ای برای زندگی را شروع کرد. این فلسفه آن قدر که از حرمان انباشته بود، از کنجکاوی عقلی در آن خبری نبود.


      او آثار زیادی را در فلسفه خواند. از جمله مقاله های چارلز فیلسوف آزادی اراده را مطالعه کرد و نسبت به موجودیت آن ترغیب شد. تصمیم گرفت اولین اقدامش در مورد اراده آزاد، باور کردن اراده آزاد باشد و تلاش کرد به وسیله این باور افسردگی خود را درمان کند. به ظاهر تا حدودی موفق بود، زیرا در سال 1872 به حد کافی احساس سلامتی کرد و یک موقعیت تدریس فیزیولوژی را پذیرفت.


استاد روانشناس روانشناسی نخوانده!

جیمز در سال 1875 اولین واحد درسی خود را در روانشناسی که آن را «روابط بین فیزیولوژی و روان شناسی» می خواند، تدریس کرد. بدینسان هاروارد اولین دانشگاهی در آمریکا بود که آموزش در روانشناسی آزمایشی جدید را ارائه می کرد. جیمز هرگز واحد درسی رسمی در روان شناسی نگذرانده بود. اولین سخنرانی در روانشناسی که او در آن شرکت کرد، سخنرانی خودش بود!


فرار از خانه

جیمز اغلب وقتها در روزهای تعطیل مانند عید میلاد مسیح، نوروز، روزهای تولد غایب بود. گریزهای جیمز از خانواده به منزله رهایی او از محبس انسانی به طبیعت، خلوت و رهایی مرموز بود (مایرز، 1986، ص 36)

     تولد فرزندان به نحو خاص خلق و خوی حساس جیمز را بر هم می زدند. کار کردن را غیر ممکن می دید و از توجه همسرش به نوزادان منزجر بود. پس از آنکه دومین فرزند متولد شد، یک سال به اروپا رفت و بی قرار بین چند شهر جابه جا می شد.

     از ونیز به همسرش نوشت که عاشق یک زن ایتالیایی شده است. به او گفت «این شیدایی های من عادت خواهی کرد و آنها را دوست خواهی داشت» (لوئیز، 1991، ص 344). او بر این باور بود که جلب شدنش به زنان دیگر به نحوی باعث افتخار همسرش است.


استاد فلسفه و روانشناسی

جیمز زمانی که در شهر بود، به تدریس در هاروارد ادامه داد و در 1885 به مقام استادی در فلسفه ارتقاء یافت. چهار سال بعد، این عنوان به استادی روانشناسی تغییر پیدا کرد. او تا آن زمان روانشناسان اروپایی زیادی از جمله وونت را ملاقات کرده بود.


کتاب اصول روانشناسی

کتاب اصول روانشناسی جیمز در 1890 در دو جلد منتشر شد و موفقیت بزرگی بود. این اثر هنوز هم خدمت عمده ای به این رشته تلقی می شود. وونت معتقد بود این کتاب ادبیات است، زیبا است، اما روانشناسی نیست (بجورک، 1983، ص12). خود جیمز هم در مورد این کتاب به ناشر نوشت «نفرت انگیز، متورم، پف کرده، باردار، انبوهی مطلب آماس کرده، هیچ چیز را تصدیق نمی کند مگر دو واقعیت را: اول آنکه اصلا چیزی به اسم علم روانشناسی وجود ندارد و دوم آنکه جیمز آدم ناتوانی است (نقل شده در کتاب آلن، 1967، ص 314).

 

کتاب اصول روانشناسی ویلیام جیمز

     کتاب اصول روانشناسی ویلیام جیمز


جیمز پس از انتشار کتاب اصول روانشناسی، تصمیم گرفت حالا که چیزی درباره روانشناسی برای گفتن ندارد و دیگر به سرپرستی آزمایشگاه روانشناسی علاقه من نیست، تدریس روانشناسی را رها کند و خود را برای کار در فلسفه آزاد کند. جیمز 20 سال آخر عمرش را صرف اصلاح نظام فلسفی خود کرد و در سالهای دهه 1890 به عنوان فیلسوف رهبر در آمریکا شناخته شد.

    جیمز کتاب گفتگو با معلمان را منتشر کرد تا نشان دهد چگونه می توان از روانشناسی در موقعیت های یادگیری کلاسی استفاده کرد. این کتاب آغاز روانشناسی پرورشی [آموزشی] را فراهم ساخت (برلاینر، 1993).


    در 53 سالگی گرفتار پوولاین گلدمارک «غنچه گل کوچک بی نقص جدی» شد که دانشجوی سال چهارم در کالج براین ماور بود. در نامه ای به دوست نوشت «کاملا شیفته او شده ام، اگر جوانتر و ناوابسته بودم، به طور حتم عاشق دلباخته اش می شدم. 3 سال بعد هنگام سفر اردویی در کوه های آدیرونداک با دوشیزه مارک و چند نفر دیگر، جیمز بیش از حد به خود فشار آورد و همین امر بیماری قلبی او را تشدید کرد و به سرحد مرگ رساند. او در 1910 دو روز پس از بازگشت از سفر نهایی به اروپا درگذشت.

(کتاب تاریخ روانشناسی نوین، نوشته دوان شولتز، ص 198)


کتاب تنوع تجربه دینی

کتاب تنوع تجربه دینی




نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 98/2/28:: 7:48 عصر     |     () نظر