استاد شیطان
مطابق روابط چهارگانه، هر فرد درگیر 4 نوع رابطه است. نوع تعامل فرد و انتخابی که در این روابط چهارگانه یعنی رابطه با خود، دیگران، محیط و خداوند، شخصیت و هویت او را شکل می دهد.
روابط چهارگانه انسان
انسان با طی مراحل رشد، از روابط سطح پائین عبور کرده و به بالاترین سطح رابطه یعنی رابطه با خداوند می رسد. کسی که در روابط سطح پائین متوقف شود و آن را محور تعاملات و انتخاب های خود قرار دهد، به رشد مطلوب دست نخواهد یافت.
انسان در ارتباط با خود، از سه بعد بینش و گرایش و کنش به ترتیب به خودشناسی، حب نفس و صیانت از نفس می پردازد. توقف در خود منجر به خودمحوری شده و مانع از حرکت فرد به سمت رشد و کمال مطلوب می شود.
سایکولوژی با نادیده گرفتن ارتباط با خداوند و تمرکز بر فرد و تقویت خودمحوری او، باعث توقف رشد شده و انحراف شدیدی در زندگی ایجاد می کند.
در سریال لوسیفر (Lucifer)، لیندا مارتین به عنوان یک سایکولوژیست به تحلیل لوسیفر (شیطان بزرگ) می پردازد و او را برای رسیدن به احساسات خود هدایت و راهنمایی می کند.
سریال لوسیفر (Lucifer)
لیندا و کشف خواسته های درونی لوسیفر
در این سریال، به نوعی لیندا، استاد شیطان تلقی می شود و با تمرکز بر لوسیفر خواسته های درونی او را کشف می کند و به او کمک می کند به احساسات درونی خود پی برده و آنها را ارضاء کند.
لیندا مارتین (سایکولوژیست) در حال مشاوره دادن به لوسیفر (شیطان)
لیندا مارتین در آغوش شیطان
لیندا مارتین به عنوان یک سایکولوژیست، به شیطان درس می دهد یعنی یک سایکولوژیست استاد شیطان است. زیرا، وظیفه او کشف امیال درونی لوسیفر و کمک به او جهت درک احساسات خود است. در واقع، از آنجا که سایکولوژی یک علم توصیفی است نه دستوری، به دنبال هست شناسی است (درک احساسات) و به هستی شناسی و جهت دهی به انسان (کنترل احساسات) نمی پردازد.
به دلیل توصیفی بودن سایکولوژی، خود سایکولوژیست هم کنترل درونی (تقوا) را ملاک قرار نمی دهد و امیال شخصی و غریزی را در کار خود دخالت می دهد. در این سریال، لیندا مارتین توسط لوسیفر اغوا شده و با او رابطه برقرار می کند. گرچه در سایکولوژی قوانینی وضع شده که توصیه می کند سایکولوژِیست ها با مراجعین خود ارتباط خارج از چهارچوب و شخصی نداشته باشند، ولی به دلیل عدم توجه به کنترل درونی و همچنین، کنترل بیرونی چنین اصولی به سادگی نقض می شود. اینکه لیندا مارتین در حضور دیگران و پلیس، به دنبال رابطه نامشروع با لوسیفر است، نشانگر فقدان کنترل بیرونی است.
سایکولوژیستی که خودش به رشد نرسیده و با ظاهر و پوششی نامناسب به دنبال جلب توجه دیگران است و یا به هنجارهای مطلوب اجتماعی باور ندارد و فاقد رفتار معقول است، چگونه می تواند باعث رشد و هدایت دیگران شود.
در سایکولوژی هدف رضایت فرد است (فردمحوری) و توجهی به روابط چهارگانه و رضایت خداوند نمی شود. فقدان جهت گیری مناسب باعث می شود انسان دچار ایستایی و رکود در تفکر شده و به دنبال هدف های واقعی و بزرگ نباشد و بیشتر به دنبال کشف احساسات و جلب رضایت درونی و غریزی باشد و در واقع، گرفتار هدف های پست و سطح پائین شود.
در جامعه ای که سایکولوژیست ارزشمند تلقی می شود و رضایت فردی (غریزی) و کشف احساسات و امیال درونی موضوعیت پیدا می کند، حرکت فرد به سمت رشد و کمال به مثابه شنا کردن برخلاف جریان آب بسیار دشوار است. این جامعه بیمار در برابر امیال و خواسته ها و رفتارهای نادرست افراد بازدارندگی ندارد و باعث انحراف و نابودی افراد می شود. همانگونه که بدن سالم، غذای آلوده را غی کرده و بیرون می ریزد، جامعه سالم هم آلودگی ها و انحرافات را کنار زده و مانع از آنها می شود. وقتی بخش های مختلف جامعه مانند دانشگاه ها و مراکز علمی، حوزه های علمیه، پلیس و بالاتر از همه، خود مردم در برابر انحرافات بی تفاوت باشند و به دنبال اصلاح شرایط نباشند، می توان گفت جامعه بیمار است.
اگر در جامعه ای، روابط نامشروع جرم نباشد (کنترل بیرونی) و افراد به دلیل نداشتن کنترل درونی (تقوا) بر اساس امیال غریزی خود آزادانه و بدون چهارچوب منطقی، درگیر این روابط شوند، آن جامعه از مسیر اصلی خود منحرف شده و دچار افول و نابودی خواهد شد. وقتی لیندا مارتین در حضور پلیس به عنوان کنترل بیرونی و فردی که از طرف جامعه برای برقراری نظم و امنیت و بقای جامعه انتخاب شده است، نسبت به رابطه نامشروع با لوسیفر ابراز تمایل می کند، یعنی کنترل درونی و بیرونی در این جامعه از بین رفته و محکوم به نابودی است.
اگر در سایکولوژی هدف این باشد که آنچه را که هستیم بپذیریم و خودمان باشیم، داشتن آرمان و هدف متعالی منتفی می شود. چنین علمی که دنبال هست شناسی است نه هستی شناسی و بایدشناسی، نابود کننده آرمان های بلند انسانی تلقی می شود. در واقع، می توان گفت سایکولوژی، مرگ آرمان گرایی و ارزش گرایی را رقم می زند. همانگونه که نیچه جمله معروف «خدا مرد» را در مورد جامعه سکولار و خداگریز غربی به کار می برد، در مورد جامعه مروج و معتقد به سایکولوژی، جمله «آرمان گرایی مرد» صدق می کند. یعنی، جامعه مشغول امیال نفسانی و شهوانی و سطح پائین حیوانی است و ارزش ها و آرمان ها به محاق رفته اند.
علمی که انسان را در تمایلات روزمره خلاصه می کند و به دنبال کشف خواسته های درونی (غریزی) و احساسات او است، چگونه می تواند طرفدار ارزش ها و آرمان های والای غیرمادی باشد؟ آیا چنین علمی علم مفید است یا علم غیرمفید (لاینفع). سایکولوژی مبتنی بر انسان شناسی مادی و غریزی، در همان مادیات و غرایز سطح پائین متوقف می شود و مانع از حرکت و رشد انسان می شود.
اگر هنجار و ملاک جامعه، اصالت احساسات فرد و رضایت شخصی (و غریزی) او باشد، جامعه لیبرال (اباحه گر) رقم می خورد و ارزش ها و آرمان های بلند به فراموشی سپرده می شوند. نتیجه انسان شناسی مادی (مبتنی بر حواس ظاهری و احساسات و امیال غریزی) و انسان محور (و عدم توجه به خداوند و جهت گیری سطح بالا و متعالی) را می توان در غرب مشاهده کرد که خانواده تک والدی شده و بیش از نیمی از افراد زنازاده هستند و از نعمت خانواده مطلوب محرومند.
انسان حیوان نیست
گرچه ممکن است انسان دارای اشتراکاتی با حیوانات داشته باشد، ولی انسان حیوان نیست. تلقی حیوانی از انسان، ناشی از نگاه ماده گرایانه به حقیقت انسان و محدود کردن او به ماده است. در حالی که انسان، فراتر از جسم، دارای روحی ماورائی و غیرمادی است که حقیقت اصلی وجود او را تشکیل می دهد.
انسان موجود پیچیده ای است و با سایر جانداران اشتراکاتی دارد. نمی توان به صرف اینکه انسان به نوعی با حیوانات وجه تشابه دارد، او را حیوان دانست.
طبقه بندی موجودات زنده
انسان همانند گیاه صدر، همانند حیوان صدر و شغاف، همانند جن صدر و شغاف و قلب و همانند ملک فؤاد دارد، ولی هیچ یک از موجودات دیگر نیست. انسان ترکیبی از چهار مؤلفه صدر و شغاف و قلب و فؤاد است و بر اساس انتخاب و اراده و عمل خود، نفس خود را می سازد. انسان می توانند با رفتار مطلوب از ملک و فرشته هم فراتر رفته و جایگاه بالاتری پیدا کند و می تواند به نوعی زندگی کند که از حیوان هم گمراه تر و بی ارزش تر شود.
این امر را می توان با مثال کیک و ترکیبات آن به روشنی دریافت. بدین معنی که کیک از اجزاء مختلفی مانند آرد، شیر، شکر و ... تشکیل شده است، ولی هیچ یک از آنها نیست. یعنی کیکی که از ترکیبات مختلف ایجاد شده، دیگر آرد یا شیر یا شکر نیست و ماهیت متفاوت و مستقلی پیدا کرده است و فقط می توان گفت کیک، کیک است. این نکته در مورد انسان نیز صدق می کند و باید گفت، انسان، انسان است نه حیوان و گیاه و جن و ملک.
کیک
مواد اولیه کیک
نگاه تک بعدی به انسان و متمرکز شدن بر اشتراکات او با حیوانات، باعث شده است در نگاه غرب، انسان نوعی حیوان تلقی شود و تنها در چهارچوب مادی مورد مطالعه قرار گیرد. در این نگرش، حیوانات نیز دارای ذهن و ذهنیت هستند و مطالعه آنها در حیطه سایکولوژی انجام می گیرد. آنچه در اینجا مطرح است، صرف تلقی ذهن برای حیوانات نیست، بلکه تعمیم نتایج مربوط به مطالعه حیوانات به انسان و حیوان تلقی کردن انسان مورد انتقاد است.
کتاب «ذهنیت میمون ها» نوشته ولفگانگ کهلر
انسان علاوه بر ذهن، دارای روح و فطرت است و از این بعد، فراتر از یک حیوان بوده و قابلیت های بسیار بالاتری دارد. علم سایکولوژی انسان شناسی را زیرمجموعه حیوان شناسی تلقی می کند و یافته های مربوط به حیوانات را به انسان تعمیم می دهد. در حالی که حیوانات فاقد روح معنوی و فطرت و نفس و اراده آگاهانه هستند، انسان ها دارای نفسی هستند که با اراده آنها شکل می گیرد و فراتر از غرایزی مانند خشم و شهوت عمل می کند. عملکرد حیوان بر اساس غرایزش رقم می خورد، در حالی که انسان دارای قدرت انتخاب است و بر اساس اراده عمل می کند و این انتخاب باعث ساخته شدن و شکل گرفتن نفس او می شود.
انسان شناسی غربی، انسان را حیوانی می داند که تحت کنترل غرایزش قرار دارد. مثلاً به نظر فروید غرایز شهوت و خشم بر انسان حاکم هستند و انسان حیوانی غیرمنطقی و در واقع، حیوان غیرقابل اعتماد است.
انحراف علم
رویکرد علمی به پدیده ها در صورتی مطلوب است که در چهارچوب علم مفید قرار داشته باشد و خود علم به عنوان هدف تلقی نشود. می توان علم برای علم را بیماری علم زدگی و به حاشیه رفتن هدف اصلی علم دانست. هدف از علم به عنوان یک وسیله، کمک به انسان جهت کسب معرفت و دستیابی به رشد و کمال است. آنچه امروزه مشاهده می شود، انحراف هدف تلقی شدن علم و مقدس دانستن آن است. در حالی که علم به عنوان یک وسیله، دارای ابعاد و انواع مختلفی است و می توان آن را به دو دسته علم مفید و علم غیرمفید تقسیم کرد. مقدس شدن علم به این معنی است که هدفی ماوراء آن وجود ندارد و به خودی خود ارزشمند تلقی می شود.
در عصر جدید، مخدوش شدن علم که در حوزه های دیگر نیز (مانند پوشاک و فوتبال و ...) مشاهده می شود، باعث کاهش کیفیت زندگی و به خطر افتادن جامعه شده است. برای نمونه، پوشاکی که باید برای پوشاندن بدن و زیبایی به کار رود، کارکرد معکوس پیدا کرده و برای بدن نمایی به کار می رود و در برخی موارد مانند شلوارهای پاره و کثیف به صورت زشت و ناخوشایندی خودنمایی می کند. در مورد فوتبال هم می توان گفت بیش از آنکه جنبه ورزش داشته باشد تبدیل به ابزاری برای کسب ثروت و شهرت و قدرت و سرگرمی و ... شده است.
امروزه، علم در موارد بسیاری به عنوان یک هدف مقدس، جایگزین ارزش های انسانی و الهی شده و جهت زندگی انسان را تغییر داده است.
در حوزه علوم انسانی، نگاه مادی به انسان، علمی مادی و غیرالهی را رقم زده است که انسان را همردیف حیوان قرار می دهد و به دنبال شناخت انسان به مثابه یک حیوان است. این نگاه حیوان گرایانه به انسان، به معنی تنزل جایگاه واقعی انسان و نابودی بزرگواری و کرامت او است و نابودی جامعه را به دنبال خواهد داشت.
دیدگاه دانشمندان غربی در مورد انسان
کتاب «انسان؛ حیوان شگفت انگیز» فرانسوا دورتیه
کلمات کلیدی: علم، انحراف علم، علم مادی، انسان شناسی، علوم انسانی
انسان شناسی؛ علم توصیفی یا دستوری
آنچه امروز به نام علم سایکولوژی مطرح است، بیشتر به دنبال هست شناسی انسان بوده و می خواهد انسان را آنگونه که هست بشناسد. سوال مطرح این است که آیا روان شناسی یک علم توصیفی است یا یک علم دستوری؟
پاسخ این سوال در غرب به صورت هست شناسی انسان مطرح است، ولی در انسان شناسی دینی، مجموعه ای از حدود و بایدها و نبایدها برای او تعریف می شود و تشویق می شود در این مسیر مشخص حرکت کند و نسبت به انحراف و فاصله گرفتن از این مسیر، هشدار داده می شود.
تعریف هدف به معنی ارائه یک چشم انداز بوده و در نتیجه، نیازمند نقشه راه و مأموریتی برای رسیدن به آن چشم انداز و آرمان است. در واقع، آرمان گرایی سبب امیدبخشی به انسان شده و انگیزه تلاش و تحرک به او می دهد.
نگاه توصیفی به انسان به معنی فقدان چشم انداز گرایی و در نظر نگرفتن هدف روشن از انسان است. نداشتن چشم انداز و آرمان، منجر به مرگ معنا و ایجاد پوچی و ناامیدی می شود.
سایکولوژی یک علم تجربی و توصیفی است و بایدها و نبایدها را مطرح نمی کند. لذا، نمی تواند برای انسان امیدبخش باشد.
در مقابل، روان شناسی، به عنوان یک علم دینی، آرمان گرا بوده و چشم انداز مطلوبی را ارائه می کند و در مسیر دستیابی به آن بایدها و نبایدهایی را مطرح می کند (حلال و حرام یا واجب و حرام).
سلامت روان
جهت دستیابی به سلامت روان، باید تعریف روان و نیازهای روانی به درستی مشخص شود و نیازهای روانی تبیین گردیده و با رفع آن نیازها سلامت روان محقق شود.
روان یکی از پرکاربردترین و در عین حال، مبهم ترین واژه هاست که بحث های زیادی را به خود اختصاص داده است. روان که در عربی به آن روح گفته می شود و در قرآن فطرت مطرح شده است، حاصل مجموعه ای متشکل از شناخت ها، گرایش ها و اعمال و رفتار است که جهت گیری کلی زندگی فرد را مشخص می کند. این واژه را مترجمان به غلط، در برابر psyche انگلیسی قرار داده اند، در حالی که psychology علم شناخت رفتار (رفتارشناسی) تلقی می شود!
طبق افسانه های یونانی سایکه یا پسوخه زنی زیبا است که در تعامل عاشقانه یا به عبارت صحیح تر نفسانی و شهوانی با کیوپید (cupid) پسر ونوس (venus)، الهه عشق و زیبایی است و می تواند آزمون هایی را که برای رسیدن به کیوپید در مقابلش قرار می گیرند، حل کند. این افسانه از داستان یوسف و زلیخا اقتباس شده است. بر اساس این داستان، می توان سایکولوژی را به نوعی شناخت سایکه و امیال او جهت دست یافتن به کیوپید دانست، یعنی نفسانیات شناسی و شهوت شناسی!
سایکه و کیوپید (psyche & cupid)
نگاه غرب به سلامت روان، ناقص و مخدوش است و همه جوانب آن را در برنمی گیرد . مثلا سازمان جهانی بهداشت سلامت روانی را «شناختن توانایی های خود و داشتن توانایی مقابله با استرس های روزمره و مشاکرت مفید در فعالیت های اجتماعی» تعریف می کند و یا گلدشتاین آن را «تعادل بین اعضاء و محیط جهت رسیدن به خودشکوفایی» می داند. در این تعریف ها، رابطه با خداوند نادیده گرفته شده و به این نیاز اصلی توجه نمی شود.
نیازهای روانی
نیازهای روانی بر اساس تعامل با مؤلفه های چهارگانه رابطه با خود، دیگران، محیط و خداوند شکل می گیرند. برخی از نیازها نیز جنبه عمومی داشته و به شکل کلی مدنظر قرار می گیرند، مانند تفکر و تعقل، یافتن معنای زندگی و خلقت جهان، واقع بینی، حق گرایی، ...
نیازهای روانی با توجه به روابط چهارگانه به چهاردسته تقسیم می شوند:
1- نیازهای مربوط به ارتباط با خود
2- نیازهای مربوط به ارتباط با دیگران
3- نیازهای مربوط به ارتباط با محیط (طبیعت)
4- نیازهای مربوط به ارتباط با خداوند
نوع ارتباط انسان با پدیده های مختلف، در عین حال که یک امر گریزناپذیر است، به عنوان یک نیاز ضروری مطرح بوده و خدشه در هر یک از این روابط، باعث مخدوش شدن سلامت روان می شود. می توان گفت یکی از مهمترین ملاک های سلامت روان رفع سالم نیازهای روانی است. در این روابط، بر اساس نوع انتخاب انسان، هویت او شکل می گیرد و شاکله خاصی پیدا می کند.
برخی از نیازهای انسان در هر حوزه عبارتند از:
1- نیازهای مربوط به ارتباط با خود
- خودشناسی و کسب هویت فردی و شغلی (من کیستم)
- کرامت نفس (احساس ارزشمندی یا ارزشمند دانستن خود)
2- نیازهای مربوط به ارتباط با دیگران
- هویت خانوادگی و قومی و ملی، احساس تعلق و همبستگی با دیگران
- انس و محبت دوطرفه، عشق ورزی
- تعامل با دیگران و کمک متقابل و احساس امنیت ناشی از آن
- هویت جنسی و رفع نیازهای جنسی در چهارچوب رابطه زناشویی
- داشتن خانواده (همسر و فرزندان) و رفع نیازهای جنسی، عاطفی و تعلق داشتن
- هویت شغلی
3- نیازهای مربوط به ارتباط با محیط (طبیعت)
- بهره مندی از امکانات ضروری زندگی
- لذت بردن از زیبایی های طبیعت
- معنادار دانستن پدیده های خلقت و تلاش برای کشف روابط پدیده ها و به کار بردن در زندگی (آیه شناسی)
4- نیازهای مربوط به ارتباط با خداوند
- ایمان به متعلقات هفتگانه (خدای مهربان و مقتدر، غیب، ملائکه، پیامبران، کتاب آسمان، آیات، معاد)
- هدفمند و حکیم دانستن خداوند
- تکیه بر خداوند و وکیل قرار دادن او در زندگی
- اعتقاد به غیب و محدود نشدن به مسائل مادی
عدم رعایت ملاک های سلامت روان و رفع نیازهای روانی، سبب نابهنجاری و بیماری روانی می شود.
برخی از بیماری های روانی عبارتند از:
- کفر و شرک و نفاق
- عمل فاسد
- حق گریزی
- عدم واقع بینی
- بی هدفی
- علم گریزی
- عدم تعقل
- دعاگریزی
- بی تقوایی
دسته بندی اختلالات روانی
اختلالات روانی با توجه به روابط چهارگانه به چهاردسته تقسیم می شوند:
1- اختلالات مربوط به ارتباط با خود
2- اختلالات مربوط به ارتباط با دیگران
3- اختلالات مربوط به ارتباط با محیط (طبیعت)
4- اختلالات مربوط به ارتباط با خداوند
هر یک از این چهار دسته با توجه به سه بعد عاطفی/هیجانی، شناختی و رفتاری اختلالات مختلف را در بر می گیرند.
اختلالات مربوط به ارتباط با خود
1- بعد عاطفی/هیجانی
- خودشیفتگی
- نفرت از خود
2- بعد شناختی
- خودکم بینی
- خودبزرگ بینی (تکبر)
- خودستایی
- بی هویت بودن
3- بعد رفتاری (عملی)
- خودمحوری egocentrism
- خودآزارگری
اختلالات مربوط به رابطه با دیگران
1- بعد عاطفی/هیجانی
- نفرت بی مورد
- عشق یک طرفه
- وابستگی عاطفی
- ترس بی مورد
- حسادت
2- بعد شناختی
- خودکم بینی
- عدم وظیفه شناسی
3- بعد رفتاری (عملی)
- حق کشی
- همرنگی مخرب
اختلالات مربوط به رابطه با محیط (طبیعت)
1- بعد عاطفی/هیجانی
- بی علاقه بودن نسبت به طبیعت
- علاقه افراطی به محیط
2- بعد شناختی
- بی ارزش دانستن محیط
3- بعد رفتاری (عملی)
- اسراف و تبذیر
- عدم محافظت از محیط
- نابودی محیط زیست
اختلالات مربوط به رابطه با خداوند
- کفر و بی ایمانی (عدم ایمان به خداوند)
- شرک
- ناشکری
1- بعد عاطفی/هیجانی
- بی علاقه بودن نسبت به خدا
- نفرت
2- بعد شناختی
- فقدان خداشناسی
- شناخت های تحریف شده
- نیازمند دانستن خداوند
- اعتقاد به خدای ساعت ساز
3- بعد رفتاری (عملی)
- عدم عبادت خداوند
- انجام ندادن تکالیف شرعی (نماز، روزه، ...)
- عدم رعایت حدود الهی
سایکوتراپی؛ راه یا بیراهه
همانگونه که در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders) آمده است، سایکوتراپی (یا به اصلاح روان درمانی) نشانه شناختی است و به ریشه بیماری های روانی نمی پردازد. به همین دلیل این نوع درمان، همانند پزشکی مدرن، موقت بوده و برطرف کننده کامل اختلالات نیست. در واقع، دلیل اصلی ناکارآمدی سایکوتراپی، سطحی بودن آن و عدم رفع مشکلات به صورت اصولی است.
برای درمان بیماری های روانی، باید علت های بیماری مشخص شده و در درجه اول از آنها پیشگیری شود و در درجه بعد، روش های مناسب برای مقابله با آنها انتخاب شود
در کتاب توهم سایکوتراپی The Illusion of Psychotherapy، درمان اختلالات روانی به عنوان یک توهم مطرح شده است. در این کتاب، بهبود نسبی بیماری، ناشی از گذشت زمان و شرایط خاص زندگی و کنار آمدن فرد دانسته شده و سایکوتراپی نفی می شود.
درمان واقعی اختلالات روانی نیازمند شناخت دقیق علل اختلال و برخورد ریشه ای با آن است و با برطرف کردن نشانه های ظاهری، نمی توان انتظار بهبود واقعی بیماری را انتظار داشت.
لازم به ذکر است، منظور از اختلالات روانی، دسته بندی DSM نیست یا ICD (the International Statistical Classification of Diseases) اروپایی نیست، چرا که این دسته بندی ها مبتنی بر نشانه شناسی بوده و روابط چهارگانه (ارتباط با خود، دیگران، محیط و دیگران) را به شکل کامل پوشش نمی دهد.
بزرگ ترین بیماری روانی
بزرگترین بیماری روانی کفر و بی ایمانی است. کسی که به خداوند ایمان ندارد، دچار مشکلات روانی متعددی است.
از آنجا که واقع بینی و حق طلبی نشانگر سلامت روانی هستند، کسی که از واقعیت و حقیقت فاصله بگیرد دچار بیماری های روانی متعددی می شود که توهم یکی از آنها است.
می توان برای یافتن بیماری های روانی، ملاک های سلامت روان را فهرست نمود و در مقابل آن یک یا چند بیماری روانی برشمرد. مثلا واقع بینی یا عدم واقع بینی، حق پذیری یا حق گریزی، خودشناسی یا جهل نسبت به خود، خداشناسی یا خدانشناسی و ...
تثلیث در سایکولوژی
تثلیث به معنای سه گانگی است و منظور از معرفت تثلیثی معرفتی است که مبتنی بر سه گزاره مجزا شکل گرفته است و وحدت معنا و یکپارچگی و توحید معرفتی ایجاد نمی کند. این امر را به وضوح می توان در تثلیث مسیحیت تحریف شده مشاهده نمود. یعنی در کنار خدای خالق، دو خدای دیگر قرار دادن و برای او شریک قائل شدن.
در قرآن تثلیث نسبت به خداوند و شرک ورزی شدیدا نهی شده است (لاتقولوا ثلاثه) و به عنوان یک ظلم عظیم تلقی می شود (ان الشرک لظلم عظیم). به همین شکل، شرک در معرفت نیز مورد نهی قرار گرفته و باید از آن پرهیز شود (معرفت شرک آلود به جای معرفت توحیدی).
نگویید سه تا (تثلیث)
یا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَیرًا لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ (سوره نساء، آیه 171)
شرک؛ ظلم عظیم
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یعِظُهُ یا بُنَی لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (سوره لقمان، آیه 13)
تثلیث نسبت به خداوند در مسیحیت (شریک قائل شدن برای خداوند)
تثلیث در مسیحیت (پدر، پسر، روح القدس)
تثلیث در مسیحیت (پدر، پسر، روح القدس)
تثلیث در مسیحیت، مصر باستان و هند
تثلیث در مصر، یونان، هند و مسیحیت
علوم انسانی غربی بر اساس تثلیث شکل گرفته و شرک را در حوزه های مختلف تسری داده است. در سایکولوژی نظریه فروید به روشنی تثلیث نسبت به ماهیت انسان است و با نادیده گرفتن فطرت یکپارچه انسان، شخصیت انسان را به 3 بخش تقسیم می کند و بخش اید یا غریزه حیوانی را در جایگاه برتر نسبت به دو بعد دیگر یعنی ایگو و سوپرایگو تلقی می کند!
تثلیث در نگاه فروید:
1- اید (نهاد یا غریزه) ID
2- ایگو (من) Ego
3- سوپرایگو (من برتر)Superego
تثلیث در نظریه فروید (اید، ایگو، سوپرایگو) و اسکینر (انتخاب طبیعی، رفتاری، کلامی)
تثلیث در نظریه فروید (اید، ایگو، سوپرایگو)
تثلیث در مورد خداوند و نظریه تثلیثی مونتسکیو در قوای سه گانه (مجریه، مقننه، قضائیه)
از آنجا که سایکولوژی از فلسفه و فیزیولوژی نشأت گرفته است، بررسی فلسفی و تأثیرات آن بر سایکولوژی حائز اهمیت است. تثلیث و معرفت شرک آلود در فلسفه نیز رسوخ کرده و سبب مخدوش شدن فهم شده است.
تثلیث یونانی و مصری و درخت فلسفه
مثلا نظریه هگل در مورد تز، آنتی تز و سنتز به عنوان یک تثلیث در معرفت و فهم مطرح است.
تثلیث در نظریه هگل (تز، آنتی تز، سنتز)
تثلیث در نظریه هگل (تز، آنتی تز، سنتز)
فیلسوفان؛ پدران سایکولوژی: دیوید هیوم
از آنجا که سایکولوژی ریشه در فلسفه و اندیشه های فیلسوفان دارد، لازم است برای فهم دقیق سایکولوژی و نظریات آن، با فیلسوفان تأثیر گذار و اندیشه های آنها آشنا شویم.
دیوید هیوم (David Hume) (7 مه 1711–25 اوت 1776: ملحد
هیوم از فیلسوفان اسکاتلندی و از پیشروان مکتب تجربه گرایی بود. تقریباً همه فیلسوفان بر این اتفاق نظر دارند که او بزرگترین فیلسوف تاریخ بریتانیا و مکتب تجربهگرایی بودهاست. زمانی که به الحاد متهم شد گفت: باید بگویم که کفر خود را میپذیرم (فلسفه به زبان آدمیزاد، فصل تاریخ فلسفه آشنایی با هیوم(hume in 90 minutes) ترجمه شهرام حمزهای نویسنده: پل استراترن (از استادان ریاضی یکی از دانشگاه بریتانیا)، چاپ علامه حلی، چاپ1390)
در کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت درباره مرگ هیوم آمدهاست:
در آستانه مرگ هیوم، بازول با سماجت پرسید که آیا اکنون به زندگی دیگر اعتقاد دارد؟ هیوم پاسخ داد: اندیشهای نابخردانهتر از ابدیت انسان نمیشناسم. بازول مداومت کرد و بازپرسید که آیا اعتقاد به زندگی اخروی دلخوشکننده نیست؟ هیوم پاسخ داد: ابداً، بسیار اندوه بار است. این بار زنش نزد او آمد و خواهش کرد به خدا معتقد شود او را به شوخی از سر باز کرد. بارها این کار تکرار شد و هیوم امتناع کرد؛ چند لحظه بعد درگذشت.
قبول نکردن دین و سرباز زدن از پذیرفتن عقاید دینی اوایل (زمان پیغمبران) معمولاً به خاطر توجیه ناپذیر بودن یا مسخره بودن معجزات بودهاست، اما امروزه گمان نمیکنم که شخص خردمندی بتواند حتی یک دلیل مناسب برای توجیه دین داشته باشد (The philosophical works of david hume Edinburgh, United Kingdom edited by william tait printed in London)
در کتاب مقدس تناقضات زیادی وجود داشتهاست. یکی از دلایل آن تجزیه? آن پس از مرگ مسیح و بازنویسی آن توسط تعداد زیادی از انسانها (حواریون) است. اما مسئله اصلی این نیست؛ وقتی یک حس قوی برای انسان وجود دارد، انسان آن را رها نمیکند و دنبال حس ضعیف تر مثلاً آثار باستانی و تاریخی نمیرود یا کتب مقدس که سرشار از تعارض و تناقض هم هستند؛ لذا توقع مذاهب از من برای پیروی از آنها، بسیار خودخواهانه و غیر محترمانه است و من تنها راه را برای رستگاری ام «آموزش بر مبنای خرد و شواهد» میدانم تا به واسطه? آن سلطه? خرافات را از زندگی ام برای همیشه برچینم و خاتمه دهم.
اگر به تاریخ بشر بنگریم «قانون» چیزی متغیر بودهاست. هرچند ترمهای ثابت هم در آن وجود داشته که آن را کنترل کردهاست. اما اوضاع وخیم تجاری، جنگ یا مذاهب متغیر در کشورها، آب و هوا و مخصوصاً اخلاق حاکم بر اکثریت مردم، همه و همه باعث تغییر قوانین شدهاند.
هیوم در کتاب تاریخ طبیعی دین، منشأ پیدایش توحید در میان بشر را «عقل» و پیدایش شرک را ناشی از «ترس» (و برخی دیگر از غرایز) میداند (http://alavisereshki.ir/portal.aspx?PID=71253&CULTCURE=Persian&PageSize=1&PageIndex=1&CASEID=54701)
هیوم بر کانت تأثیر بسیاری گذاشت. این جمله معروف کانت نشانگر این تأثیر عمیق است: هیوم من را از خواب جزم اندیشم بیدار کرد.
کلمات کلیدی: فلسفه، فیلسوف، پدر سایکولوژی، هیوم