سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدای سبحان، هر آن که را دینش استوار ودستانش گشوده باشد، دوست دارد . [امام علی علیه السلام]
روان شناسی یا فطرت شناسی؛سایکولوژی خوانده پشیمان


شخصیت و نظریه های سایکولوژیک (نقد کتاب نظریه های شخصیت)

شخصیت انسان حاصل مجموعه انتخاب ها و خواسته ها و اعمال نسبتا ثابت فرد هستند که او را قابل پیش بینی می کنند. گرچه انتخاب های افراد بر اساس قابلیت های جسمی و ذهنی و روانی و امکانات محیطی صورت می گیرد، ولی گاهی ممکن است تنها حالت درونی داشته باشند و در حیطه ذهن و روان باقی بمانند و در عین حال تأثیرات نیرومند خود را ایجاد نمایند.

       بررسی شخصیت انسان، تحت تأثیر شدید نوع انسان شناسی قرار دارد. اگر شناخت ما از انسان جامع و کامل باشد، تعریفی که از شخصیت ارائه می دهیم نیز جامع خواهد بود و اگر با تکیه بر انسان شناسی تک بعدی و ناقص به دنبال تعریف شخصیت باشیم، تعریف ناقص و گمراه کننده ارائه خواهیم کرد.

    نگاه سایکولوژیست های غربی به شخصیت مبتنی بر رویکرد ماده انگارانه انسان بوده و نگاه تک ساحتی است. برای نمونه دیدگاه دوان شولتز و سیدنی شولتز را در مورد شخصیت بررسی می کنیم.

      این سایکولوژیست ها شخصیت را الگوی نسبتاً پایدار صفات، گرایشها، یا ویژگیهایی که تا اندازه ای به رفتار افراد دوام می دهد می دانند. آنها در بررسی نظریات مختلف مربوط به شخصیت، ماهیت انسان را در نگاه نظریه پردازان مختلف، بر اساس 6 مؤلفه مورد بررسی قرار می دهند.

1- جبرگرایی در برابر اراده آزاد: آیا نیروهایی که کنترلی بر آنها نداریم شخصیت و رفتار ما را تعیین می کنند یا آنکه ما می توانیم چیزی باشیم که آرزویش را داریم؟

2- بدبینی در برابر خوشبینی: آیا افراد محکوم اند که زندگی فلاکت باری داشته باشند یا اینکه می توانند از لحاظ روانی سالم باشند؟ آیا ما ذاتاً خوب هستیم یا بد؟

3-طبیعت در برابر تربیت: آیا ما بیشتر تحت تأثیر وراثت (طبیعت) قرار داریم یا تحت تأثیر محیط (تربیت)؟

4- گذشته در برابر حال: آیا شخصیت ما توسط رویدادهای اولیه در زندگی مان تثبیت شده است یا تتجربیات بزرگسالی ما می توانند بر آن اثر گذار باشند؟

5- تعادل در برابر رشد: آیا ما صرفاً برای حفظ تعادل فیزیولوژیکی یا حالتی از توازن برانگیخته می شویم یا میل به رشد و نمو، رفتار ما را شکل می دهد؟

6- یگانگی در برابر عمومیت: آیا شخصیت هر انسانی یگانه است یا الگوهای شخصیت گسترده ای وجود دارند که تعداد زیادی از اشخاص را در بر می گیرند؟


مواجهه انسان با پدیده های مختلف و تعامل او در روابط چهارگانه، او را با شرایط خاصی روبه رو می کند. قدرت انتخاب افراد بر اساس شرایطی که دارند، بسیار متفاوت است. از آنجا که در زندگی عوامل جبری و اختیاری در کنار یکدیگر قرار دارند و انسان گریزی از آنها ندارد، نوع مواجهه هر فرد با این شرایط، شخصیت او را شکل می دهد و نمی توان برای جبری بودن شرایط یا اختیاری و انتخابی بودن آن اصالت قائل شد، بلکه نکته مهم نوع انتخاب انسان است و بر اساس این انتخاب هم شخصیت او شکل می گیرد. بنابراین، گزینه اول زیر سوال می رود.

      در گزینه دوم، واضح است که هیچ کس محکوم به فلاکت نیست و با تلاش و پشتکار می تواند بر اساس شرایط خود به پیشرفت و موفقیت دست یابد. بر این اساس، نگاه بدبینانه به انسان داشتن، به طور کلی باطل بوده و ناشی از سیاه بینی یا سیاه نمایی است. انسان در بدو تولد با فطرتی پاک و سالم متولد می شود و شرایط و انتخاب های سال های آینده زندگی، شخصیت او را شکل می دهند. به عبارت دیگر، خوب یا بد بودن انسان، توسط خود او مشخص می شود.

     صرف نظر از اینکه طبیعت و تربیت تأثیر زیادی در شخصیت انسان دارند، آنچه نقش اساسی و تعیین کننده را بازی می کند، اراده انسان است، اراده ای که با انتخاب و عمل انسان متبلور می شود.

     آنچه که توسط سایکولوژیست ها نادیده گرفته شده، رابطه انسان با خداوند، حق گرایی و نوع خواسته ها و اهداف انسان است. چیزی که ماهیت روان انسان را شکل داده و شخصیت خاص او را می سازد، نوع اهداف و آرمان ها و خواسته های او هستند و برای بررسی شخصیت گریزی از بررسی آنها نیست. متأسفانه سایکولوژیست ها با نگاه مادی و غیرالهی خود، انسان را در چهارچوب عوامل جزئی مورد بررسی قرار می دهند و از ماهیت اصلی او غافل هستند.

   


کتاب نظریه های شخصیت شولتز

کتاب نظریه های شخصیت شولتز




نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 98/2/11:: 11:52 صبح     |     () نظر

استاد شیطان

مطابق روابط چهارگانه، هر فرد درگیر 4 نوع رابطه است. نوع تعامل فرد و انتخابی که در این روابط چهارگانه یعنی رابطه با خود، دیگران، محیط و خداوند، شخصیت و هویت او را شکل می دهد.


روابط چهارگانه انسان

روابط چهارگانه انسان


     انسان با طی مراحل رشد، از روابط سطح پائین عبور کرده و به بالاترین سطح رابطه یعنی رابطه با خداوند می رسد. کسی که در روابط سطح پائین متوقف شود و آن را محور تعاملات و انتخاب های خود قرار دهد، به رشد مطلوب دست نخواهد یافت.

     انسان در ارتباط با خود، از سه بعد بینش و گرایش و کنش به ترتیب به خودشناسی، حب نفس و صیانت از نفس می پردازد. توقف در خود منجر به خودمحوری شده و مانع از حرکت فرد به سمت رشد و کمال مطلوب می شود.

     سایکولوژی با نادیده گرفتن ارتباط با خداوند و تمرکز بر فرد و تقویت خودمحوری او، باعث توقف رشد شده و انحراف شدیدی در زندگی ایجاد می کند.

     در سریال لوسیفر (Lucifer)، لیندا مارتین به عنوان یک سایکولوژیست به تحلیل لوسیفر (شیطان بزرگ) می پردازد و او را برای رسیدن به احساسات خود هدایت و راهنمایی می کند.


سریال لوسیفر (Lucifer)

سریال لوسیفر (Lucifer)

 

لیندا، استاد لوسیفر

لیندا و کشف خواسته های درونی لوسیفر

 

در این سریال، به نوعی لیندا، استاد شیطان تلقی می شود و با تمرکز بر لوسیفر خواسته های درونی او را کشف می کند و به او کمک می کند به احساسات درونی خود پی برده و آنها را ارضاء کند.

 

لیندا، استاد لوسیفر

لیندا مارتین (سایکولوژیست) در حال مشاوره دادن به لوسیفر (شیطان)

 

لیندا، استاد لوسیفر

لیندا مارتین در آغوش شیطان

 

لیندا مارتین به عنوان یک سایکولوژیست، به شیطان درس می دهد یعنی یک سایکولوژیست استاد شیطان است. زیرا، وظیفه او کشف امیال درونی لوسیفر و کمک به او جهت درک احساسات خود است. در واقع، از آنجا که سایکولوژی یک علم توصیفی است نه دستوری، به دنبال هست شناسی است (درک احساسات) و به هستی شناسی و جهت دهی به انسان (کنترل احساسات) نمی پردازد.

       به دلیل توصیفی بودن سایکولوژی، خود سایکولوژیست هم کنترل درونی (تقوا) را ملاک قرار نمی دهد و امیال شخصی و غریزی را در کار خود دخالت می دهد. در این سریال، لیندا مارتین توسط لوسیفر اغوا شده و با او رابطه برقرار می کند. گرچه در سایکولوژی قوانینی وضع شده که توصیه می کند سایکولوژِیست ها با مراجعین خود ارتباط خارج از چهارچوب و شخصی نداشته باشند، ولی به دلیل عدم توجه به کنترل درونی و همچنین، کنترل بیرونی چنین اصولی به سادگی نقض می شود. اینکه لیندا مارتین در حضور دیگران و پلیس، به دنبال رابطه نامشروع با لوسیفر است، نشانگر فقدان کنترل بیرونی است.

      سایکولوژیستی که خودش به رشد نرسیده و با ظاهر و پوششی نامناسب به دنبال جلب توجه دیگران است و یا به هنجارهای مطلوب اجتماعی باور ندارد و فاقد رفتار معقول است، چگونه می تواند باعث رشد و هدایت دیگران شود.

      در سایکولوژی هدف رضایت فرد است (فردمحوری) و توجهی به روابط چهارگانه و رضایت خداوند نمی شود. فقدان جهت گیری مناسب باعث می شود انسان دچار ایستایی و رکود در تفکر شده و به دنبال هدف های واقعی و بزرگ نباشد و بیشتر به دنبال کشف احساسات و جلب رضایت درونی و غریزی باشد و در واقع، گرفتار هدف های پست و سطح پائین شود.

      در جامعه ای که سایکولوژیست ارزشمند تلقی می شود و رضایت فردی (غریزی) و کشف احساسات و امیال درونی موضوعیت پیدا می کند، حرکت فرد به سمت رشد و کمال به مثابه شنا کردن برخلاف جریان آب بسیار دشوار است. این جامعه بیمار در برابر امیال و خواسته ها و رفتارهای نادرست افراد بازدارندگی ندارد و باعث انحراف و نابودی افراد می شود. همانگونه که بدن سالم، غذای آلوده را غی کرده و بیرون می ریزد، جامعه سالم هم آلودگی ها و انحرافات را کنار زده و مانع از آنها می شود. وقتی بخش های مختلف جامعه مانند دانشگاه ها و مراکز علمی، حوزه های علمیه، پلیس و بالاتر از همه، خود مردم در برابر انحرافات بی تفاوت باشند و به دنبال اصلاح شرایط نباشند، می توان گفت جامعه بیمار است.

       اگر در جامعه ای، روابط نامشروع جرم نباشد (کنترل بیرونی) و افراد به دلیل نداشتن کنترل درونی (تقوا) بر اساس امیال غریزی خود آزادانه و بدون چهارچوب منطقی، درگیر این روابط شوند، آن جامعه از مسیر اصلی خود منحرف شده و دچار افول و نابودی خواهد شد. وقتی لیندا مارتین در حضور پلیس به عنوان کنترل بیرونی و فردی که از طرف جامعه برای برقراری نظم و امنیت و بقای جامعه انتخاب شده است، نسبت به رابطه نامشروع با لوسیفر ابراز تمایل می کند، یعنی کنترل درونی و بیرونی در این جامعه از بین رفته و محکوم به نابودی است.

      اگر در سایکولوژی هدف این باشد که آنچه را که هستیم بپذیریم و خودمان باشیم، داشتن آرمان و هدف متعالی منتفی می شود. چنین علمی که دنبال هست شناسی است نه هستی شناسی و بایدشناسی، نابود کننده آرمان های بلند انسانی تلقی می شود. در واقع، می توان گفت سایکولوژی، مرگ آرمان گرایی و ارزش گرایی را رقم می زند. همانگونه که نیچه جمله معروف «خدا مرد» را در مورد جامعه سکولار و خداگریز غربی به کار می برد، در مورد جامعه مروج و معتقد به سایکولوژی، جمله «آرمان گرایی مرد» صدق می کند. یعنی، جامعه مشغول امیال نفسانی و شهوانی و سطح پائین حیوانی است و ارزش ها و آرمان ها به محاق رفته اند.

      علمی که انسان را در تمایلات روزمره خلاصه می کند و به دنبال کشف خواسته های درونی (غریزی) و احساسات او است، چگونه می تواند طرفدار ارزش ها و آرمان های والای غیرمادی باشد؟ آیا چنین علمی علم مفید است یا علم غیرمفید (لاینفع). سایکولوژی مبتنی بر انسان شناسی مادی و غریزی، در همان مادیات و غرایز سطح پائین متوقف می شود و مانع از حرکت و رشد انسان می شود.

     اگر هنجار و ملاک جامعه، اصالت احساسات فرد و رضایت شخصی (و غریزی) او باشد، جامعه لیبرال (اباحه گر) رقم می خورد و ارزش ها و آرمان های بلند به فراموشی سپرده می شوند. نتیجه انسان شناسی مادی (مبتنی بر حواس ظاهری و احساسات و امیال غریزی) و انسان محور (و عدم توجه به خداوند و جهت گیری سطح بالا و متعالی) را می توان در غرب مشاهده کرد که خانواده تک والدی شده و بیش از نیمی از افراد زنازاده هستند و از نعمت خانواده مطلوب محرومند.



نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 98/2/9:: 10:27 صبح     |     () نظر

انسان حیوان نیست

گرچه ممکن است انسان دارای اشتراکاتی با حیوانات داشته باشد، ولی انسان حیوان نیست. تلقی حیوانی از انسان، ناشی از نگاه ماده گرایانه به حقیقت انسان و محدود کردن او به ماده است. در حالی که انسان، فراتر از جسم، دارای روحی ماورائی و غیرمادی است که حقیقت اصلی وجود او را تشکیل می دهد.

     انسان موجود پیچیده ای است و با سایر جانداران اشتراکاتی دارد. نمی توان به صرف اینکه انسان به نوعی با حیوانات وجه تشابه دارد، او را حیوان دانست.

 

طبقه بندی موجودات زنده

طبقه بندی موجودات زنده

 

    انسان همانند گیاه صدر، همانند حیوان صدر و شغاف، همانند جن صدر و شغاف و قلب و همانند ملک فؤاد دارد، ولی هیچ یک از موجودات دیگر نیست. انسان ترکیبی از چهار مؤلفه صدر و شغاف و قلب و فؤاد است و بر اساس انتخاب و اراده و عمل خود، نفس خود را می سازد. انسان می توانند با رفتار مطلوب از ملک و فرشته هم فراتر رفته و جایگاه بالاتری پیدا کند و می تواند به نوعی زندگی کند که از حیوان هم گمراه تر و بی ارزش تر شود.

     این امر را می توان با مثال کیک و ترکیبات آن به روشنی دریافت. بدین معنی که کیک از اجزاء مختلفی مانند آرد، شیر، شکر و ... تشکیل شده است، ولی هیچ یک از آنها نیست. یعنی کیکی که از ترکیبات مختلف ایجاد شده، دیگر آرد یا شیر یا شکر نیست و ماهیت متفاوت و مستقلی پیدا کرده است و فقط می توان گفت کیک، کیک است. این نکته در مورد انسان نیز صدق می کند و باید گفت، انسان، انسان است نه حیوان و گیاه و جن و ملک.


کیک

    کیک


مواد اولیه کیک

مواد اولیه کیک

 

     نگاه تک بعدی به انسان و متمرکز شدن بر اشتراکات او با حیوانات، باعث شده است در نگاه غرب، انسان نوعی حیوان تلقی شود و تنها در چهارچوب مادی مورد مطالعه قرار گیرد. در این نگرش، حیوانات نیز دارای ذهن و ذهنیت هستند و مطالعه آنها در حیطه سایکولوژی انجام می گیرد. آنچه در اینجا مطرح است، صرف تلقی ذهن برای حیوانات نیست، بلکه تعمیم نتایج مربوط به مطالعه حیوانات به انسان و حیوان تلقی کردن انسان مورد انتقاد است.

 

The Mentality of Apes

کتاب «ذهنیت میمون ها» نوشته ولفگانگ کهلر

 

     انسان علاوه بر ذهن، دارای روح و فطرت است و از این بعد، فراتر از یک حیوان بوده و قابلیت های بسیار بالاتری دارد. علم سایکولوژی انسان شناسی را زیرمجموعه حیوان شناسی تلقی می کند و یافته های مربوط به حیوانات را به انسان تعمیم می دهد. در حالی که حیوانات فاقد روح معنوی و فطرت و نفس و اراده آگاهانه هستند، انسان ها دارای نفسی هستند که با اراده آنها شکل می گیرد و فراتر از غرایزی مانند خشم و شهوت عمل می کند. عملکرد حیوان بر اساس غرایزش رقم می خورد، در حالی که انسان دارای قدرت انتخاب است و بر اساس اراده عمل می کند و این انتخاب باعث ساخته شدن و شکل گرفتن نفس او می شود.

      انسان شناسی غربی، انسان را حیوانی می داند که تحت کنترل غرایزش قرار دارد. مثلاً به نظر فروید غرایز شهوت و خشم بر انسان حاکم هستند و انسان حیوانی غیرمنطقی و در واقع، حیوان غیرقابل اعتماد است.

 



نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 98/2/8:: 10:14 عصر     |     () نظر

انحراف علم

رویکرد علمی به پدیده ها در صورتی مطلوب است که در چهارچوب علم مفید قرار داشته باشد و خود علم به عنوان هدف تلقی نشود. می توان علم برای علم را بیماری علم زدگی و به حاشیه رفتن هدف اصلی علم دانست. هدف از علم به عنوان یک وسیله، کمک به انسان جهت کسب معرفت و دستیابی به رشد و کمال است. آنچه امروزه مشاهده می شود، انحراف هدف تلقی شدن علم و مقدس دانستن آن است. در حالی که علم به عنوان یک وسیله، دارای ابعاد و انواع مختلفی است و می توان آن را به دو دسته علم مفید و علم غیرمفید تقسیم کرد. مقدس شدن علم به این معنی است که هدفی ماوراء آن وجود ندارد و به خودی خود ارزشمند تلقی می شود.

      در عصر جدید، مخدوش شدن علم که در حوزه های دیگر نیز (مانند پوشاک و فوتبال و ...) مشاهده می شود، باعث کاهش کیفیت زندگی و به خطر افتادن جامعه شده است. برای نمونه، پوشاکی که باید برای پوشاندن بدن و زیبایی به کار رود، کارکرد معکوس پیدا کرده و برای بدن نمایی به کار می رود و در برخی موارد مانند شلوارهای پاره و کثیف به صورت زشت و ناخوشایندی خودنمایی می کند. در مورد فوتبال هم می توان گفت بیش از آنکه جنبه ورزش داشته باشد تبدیل به ابزاری برای کسب ثروت و شهرت و قدرت و سرگرمی و ... شده است.


شلوار کثیف؛ انحراف در پوشاک

    

شلوار پاره؛ انحراف در پوشاک

 

امروزه، علم در موارد بسیاری به عنوان یک هدف مقدس، جایگزین ارزش های انسانی و الهی شده و جهت زندگی انسان را تغییر داده است.

     در حوزه علوم انسانی، نگاه مادی به انسان، علمی مادی و غیرالهی را رقم زده است که انسان را همردیف حیوان قرار می دهد و به دنبال شناخت انسان به مثابه یک حیوان است. این نگاه حیوان گرایانه به انسان، به معنی تنزل جایگاه واقعی انسان و نابودی بزرگواری و کرامت او است و نابودی جامعه را به دنبال خواهد داشت.


انسان شناسی غربی؛ انسان به مثابه حیوان

دیدگاه دانشمندان غربی در مورد انسان



کتاب انسان، حیوان شگفت انگیز (فرانسوا دورتیه)

کتاب «انسان؛ حیوان شگفت انگیز» فرانسوا دورتیه



نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 98/2/7:: 10:34 عصر     |     () نظر
<      1   2   3