سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرشتگان با خشنودی بالهایشان را برای جویای دانش می گسترانند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
روان شناسی یا فطرت شناسی؛سایکولوژی خوانده پشیمان

در تعریف روانشناسی دین آمده است:

روانشناسی دین از شاخه‌های تحقیقات علمی است که به بررسی دین می‌پردازد. این علم به بررسی وضعیتهای روانشناسانه در جامعه، وجدان گروهی و فردی که در ایجاد، توسعه، کارکرد و از بین رفتن یک دین موثر است می‌پردازد. همچنین محتوی ساختار و جهت گیری این پدیده‌ها و جایگاه و نقششان در خود دین و زندگی خارج از دین مورد علاقه این علم است. کار اصلی روانشناسی دین تعریف و توضیح جامعه شناسانه-روانشناسانه از پدیده‌های دینی است.

 

آنچه روشن است اینکه:

1- علم مدرن مبتنی بر تحقیق و آزمایش و تجربه گرایی است و نمی تواند دین را که ماورای ماده و غیرمادی است بررسی کند.

2- دین دارای اصول سه گانه ای است (توحید، نبوت و معاد) که روانشناسی کمترین اهمیتی به آنها نمی دهد.

3- روانشناسی به مطالعه روان انسان می پردازد نه پدیده های غیر انسانی مانند دین یا علم که فاقد روان هستند. پدیده های غیرانسانی در محدوده روانشناسی قرار ندارند و  مطالعه آنها در روانشناسی به معنای مطالعه افراد دارای آنها است مانند افراد دیندار یا عالم. بنابراین، روانشناسی دینداران مورد مطالعه قرار می گیرد نه روان شناسی دین.



نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 95/3/16:: 8:42 عصر     |     () نظر

فروید و دین

از ویکی‌پدیا


زیگموند فروید (زاده? 6 مه 1856 - درگذشته? 23 سپتامبر 1939) در پاره ای از آثار خود به بررسی ریشه های تاریخی و ماهیت باورهای مذهبی بشر پرداخت.زیگموند فروید عصب‌شناس اتریشی است که پدر علم روانکاوی شناخته می‌شود و پایه گذار روان کاوی یکی از 10 دانشمند بزرگ قرن 20 و بزرگ ترین روان شناس تاریخ بشر که بسیاری از نظریه هایش امروزه تایید و البته رد هم شده اند. بر طبق دیدگاه فروید، تصور بشر از خدا، از یک پندار ریشه دار در یک نیاز کودکانه در جهت جایگزینی مقام پدری نشأت گرفته و هم از این روست که مذهب (که در اوان شکل گیری تمدن به مهار انگیزه های خشونت آمیز کمک می کرده است)، هم اکنون می تواند جای خود را به منطق و دانش بدهد.[1]
فروید منکر خدا

او بر اساس تحقیقات ضمیر ناخودآگاه 90% و ضمیر خودآگاه 10% از ذهنانسان را می گیرند و می گفت که اکثراً بیماری ها از جمله دین در ناخودآگاه هستند و البته اکثراً بر پایه سر کوب میل جنسی شکل می گیرد.او هنر ، شعر و باور های دینی را ناشی از سرکوب و عقده های سر کوب میل جنسی را می داند در حالی که هیچ یک وجود خارجی ندارند.هنر در سرکوب رشد می کند و معمولاً ناشی از سرکوب و عدم آزادی بیان در جامعه بوجود می آید(مثلاً شوروی نمونه تاریخی آن است).رجوع به باورهای دینی که وجود خارجی ندارند نیز ناشی از سرکوب احساسات در کودکی ست.احساس گناه ، امنیت و خشنودی در سایه اطاعت از خداوند مسائلی هستند که در کودکی پایه گذاری می شوند و افراد غالباً تا آخر عمر آن هارا تغییر نمی‌دهند.به طور کلی جامعه در مورد ابراز احساس جنسی مشکل دارد و آن را زشت می داند در نتیجه به بیماری های روانی کمک می کند و در این نوع جوامع دین رشد بیشتری دارد.دین گرایان برای دفاع از دین که به طور معمول تنها دغدغه فکری شان در تاریخ است و افکارشان را با دین همساز می کنند ، با فروید مخالفت کرده و او را به اعتقاد به آزادی کامل جنسی متهم کردند ولی فروید فقط یک دانشمند بود وآن را رد کرد.و خود فروید هم به اخلاقیات پایبند بود.

فروید منکر خدا

ایراد دیگر فروید به دین که قبلاً توسط فلاسفه قبل مانند اسپینوزا[2] مطرح شده بود ، این بود که فروید دین را نوعی دفاع ذهنی در برابر پدیده های طبیعی مثل مرگ ، بلایای طبیعی و... که انسان های بدوی تا انسان های امروزی به آن پناه می بردند.البته دین گرایان نیز استدلال می کنند که مسائل فلسفی و حتی تا حدی علمی برای وجود خدا مطرح شده و ریشه دین در مشکلات روانی نیست و به آثار فلاسفه از یونان باستان و چین باستان تا ابن سینا و بسیاری از فلاسفه امروزی مراجعه می کنند.در مورد استدلال های علمی باید گفت مطلقاً هیچ شاهدی نیست به طوری حتی انشتین هم به این مسئله اعتراض می کنند[3] و اکثر دانشمندان مدرن کاملاً بی دین هستن.در مورد فلسفه نیز دین عقب نشینی های شدیدی در مقابل تجربه گرایی و فلسفه مدرن داشته به طوری که دانشمندان و فیلسوفان ادیان را مرده به حساب می آورند.گرچه ادعای دین گرایان برمبنای تاریخ فلسفه درست است.ولی ادعای مخالف بر آن این است که ادیان بسیار تاریخی تر از تاریخ فلسفه اند.امروزه در علم ، تاریخ به ویژه تاریخ باستان و فلسفه با فروید موافق هستند.

او می گفت دین یک بیماری عصبی جمعی است.استدلال او به طور خلاصه این گونه است:

کودک بر پدر تکیه می کند،بزرگسالان به خدا که این مطلب در امتداد نظر او یعنی دفاع ذهنی در برابر پدیده های طبیعی است.به هر حال احساس گناه و حرمت خدا که در نهایت باعث تسلیم در برابر خدا می شود راریشه در عقده ادیپ می داند.

از نظر فروید ، دین خطرناک است زیرا:

1.به تقدیس و درست جلوه دادن و مطالب غلط و ایجاد احساسات نادرست و منفی کمک می کند.

2. دین که همان باور به یک توهم در ذهن انسان ، مانع رشد فکری و تفکر انتقادی می شود که در دین همیشه از این مطالب نکوهش شده است و بر دیگر حوزه های فکری اثر می گذارد زیرا دین اصولاً در مورد همه چیز اذهان نظر کرده.تفکر انتقادی موجب فقر خرد در انسان می شود.تفکر باید آزاد باشد.فروید مستقیماً دین را عامل عقب ماندگی انسان ها در طی این قرون می داند.باگسترش روشنگری در اروپا دانش گسترش یافت به طوری که در بازده بسیار کوتاهی تولید دانش و خرد به چنین برابر خود رسید که ناشی از سکولار کردن علم توسط گالیله شروع شد و در فلسفه از اسپینوزا یا دکارت به بعد شروع می شود.به طور خلاصه باور دینی موجب تحقیر خرد می شود.یکی ازعلت های عقب افتادگی در ملل جهان سومی ، دین است که جمله معروف کارل مارکس در این باره معوف است:دین افیون ملت هاست.

3.دیناخلاق را بر پایه های متزلزل قرار می دهد.اگر اعتبار هنجار های اخلاقی بر معیار اطاعت با عدم اطاعت از خدا باشد با اطاعت با عدم اطاعت از خدا تقویت یا سست خواهند شد.به همین دلیل عقب نشینی دین باعث کم رنگ شدن اخلاق خواهد شد که امروزه بسیاری از فلاسفه مانند ریچارد داوکینز این مطلب فروید را قبول ندارند.

 

رابطه فروید با خواهر زنش
کارل یونگ این شایعه را مبنی بر رابطه داشتن فروید با خواهر زنش را پخش کرد. مینا برنایز در سال 1896 بعد از مرگ نامزدش به خانه فروید در شاره 19 برگاس نقل مکان کرده بود. بررسی سوئیس هتل لانگ در سال 2006 نشان می‌دهد که فروید در مورخه 13 اگوست 1898 در آنجا با یک خانم که زنش نبوده است اقامت داشته. بعدها توسط تعدادی از محققان درباره? فروید درستی شایعات تا حدودی مورد تأیید واقع شد. پیتر گی که قبلاً در مورد این شایعات تردید داشت نظر خود را عوض کرد و احتمال وجود رابطه بین آن دو را تأیید کرد.[14] بر اساس تحقیقات تاریخی و تحلیل نوشته‌های مربوط به فروید پیتر جی به این نتیجه رسید که در طی رابطه این دو، برنایز یک سقط جنین داشته است. 1
—------------------
1 "Freud, Minna Bernays and the Conquest of Rome: New Light on the Origins of Psychoanalysis", The New American Review, Spring/Summer 1982, pp. 1-23



نوشته شده توسط ravanshenasi_fetrat@ سایکولوژی روانشناسی نیست 95/3/16:: 8:34 عصر     |     () نظر