اریک اریکسون (1994- 1902): زنازاده، زناکار، دارای فرزند زنازاده
نظریهپردازی که مفهوم بحران هویت را به ما معرفی کرد، خودش دستخوش چندین بحران هویت شد. اریکسون در فرانکفورت آلمان متولد شد. والدین دانمارکی او ازدواج نکرده بودند و پدر او قبل از به دنیا آمدن او آنها را ترک کرد. مادر او به کارل شروهه آلمان مهاجرت کرد و 3 سال بعد با دکتر تئودور همبرگر پزشک اطفال اریک ازدواج کرد. چندین سال به اریک نگفتند که دکتر همبرگر پدر زیستی (واقعی) او نیست و او نامطمئن از نام و هویت روانیاش بزرگ شد. او نام خانوادگی همبرگر را تا 37 سالگی حفظ کرد، یعنی تا زمانی که او یک شهروند آمریکایی شد و نام اریک همبرگر اریکسون را برگزید.
اریک اریکسون
بحران هویت دیگر زمانی روی داد که اریک مدرسه را آغاز کرد. او باوجود اصل و نسب دانمارکی، خود را آلمانی میدانست، ولی همکلاسیهای آلمانی، وی را به خاطر اینکه مادر و ناپدریاش یهودی بودند، طرد کردند. همسالان یهودی، او را به دلیل اینکه قدبلند و بور بود و ویژگیهای چهرهی اسکاندیناوی داشت، طرد کردند.
اریک اریکسون به سرتاسر آلمان و ایتالیا سفر کرد و افکار خود را در یک دفتر یادداشت کرد و دنیای اطراف خود را مشاهده نمود.او خود را به طرز غیر عادی حساس و روان رنجور،حتی نزدیک به روان پریش توصیف کرد.او در دو دانشکده? هنر به تحصیل پرداخت و آثار خود را در یک گالری واقع در مونیخ به نمایش گذاشت.ولی هر بار آموزش رسمی را رها کرد تا پرسه زدن و جستجو برای هویت را از سر گیرد.
اریک اریکسون در سال 1929،هنگامی که در یک بالماسکه در وین شرکت کرده بود،با ژوان سرسون،نقاش و رقاص متولد کانادا که توسط یکی از شاگردان فروید روان کاوی شده بود آشنا شد. آنها عاشق هم شدند ولی زمانی که ژوان رقاص حامله شد، اریکسون از ازدواج با وی خودداری کرد. او توضیح داد که از احساس تعهد دایمی می ترسید و معتقد بود که مادر و ناپدری اش نوه ای را که یهودی نباشند تایید نخواهند کرد. وساطت دوستان او را متقاعد ساخت که اگر با ژوان ازدواج نکند،همان الگوی رفتار مردی را تکرار خواهد کرد که او را به وجود آورده و داغ نامشروع بودن را براو زده بود، که اریکسون عمیقاً این را احساس کرده بود.
وقتی او تصمیم گرفت با ژوان ازدواج کند،این کار را سه بار،طبق تشریفات یهودی،پروتستان،و عرفی انجام داد.