انسان شناسی سایکولوژیست ها (10): مازلو
آبراهام مازلو
مازلو هدف نهایی و ضروری زندگی را خودشکوفایی (تحقق خود یا به فعلیت رسیدن خود) میدانست و معتقد بود به شرط فراهم بودن شرایط مناسب، انسان میتواند به سطح بالای کارکرد برسد (شولتز، ص 355).
مازلو تصور میکرد شرارت بخش ذاتی ماهیت انسان نیست، بلکه حاصل محیط نامناسب است. او اعتقاد داشت برخی افراد به قدری شرور هستند که نمیتوان آنها را اصلاح کرد و در نهایت چیزی جز تیرباران برای آنها کارساز نیست.
مازلو سلسله مراتبی از پنج نیاز ذاتی را معرفی کرد که رفتار انسان را برانگیخته و هدایت میکنند و عبارتند از نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، تعلقپذیری و عشق، احترام و خودشکوفایی. مازلو این نیازها را غریزی میدانست و برای آنها عوامل تعیین کننده ارثی محسوس قائل بود. با این حال معتقد بود، این نیازها توسط یادگیری، انتظارات فرهنگی، ترس و مخالفت به تعویق میافتند.
در هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو، نیاز به خودشکوفایی در رأس هرم قرار دارد. وی نیاز به خودشکوفایی را ذاتی و بینیاز از آموختن میدانست و علت اینکه کمتر از یک درصد مردم در این حالت هستند را ضعیف بودن این نیاز میدانست. به عقیده وی هر چه نیاز موجود در سلسله مراتب بالاتر باشد، ضعیفتر است و توانمندی کمتری دارد و به همین دلیل به سهولت دچار اختلال یا بازداری میشود. از دیدگاه مازلو در صورت ایجاد مشکل در ارضاء نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی، نیاز خودشکوفایی از اهمیت کمتری برخوردار میشود.
مازلو یک دلیل ناکامی در خودشکوفا شدن را عقده یونس یعنی ترس و تردید نسبت به توانائیها میدانست. فرد میترسد اقدام به حداکثر رساندن توانش به شرایطی منجر شود که قادر به سازگاری با آن نباشد. خودشکوفایی مستلزم جرأت است.
وی ویژگی افراد خودشکوفا را چنین معرفی میکند: درک واضح واقعیت، پذیرش خود، دیگران و طبیعت، خودانگیختگی و سادگی و طبیعی بودن، احساس تعهد نسبت به یک آرمان، استقلال و نیاز به خلوت، تازگی فهم و درک، تجربههای عرفیانی یا اوج، علاقه اجتماعی، روابط میان فردی عمیق، تحمل و پذیرش دیگران، خلاقیت و نوآوری، مقاومت در برابر فرهنگآموزی و فشارهای اجتماعی، ساختار منش دموکراتیک و بدون تعصب (شولتز، ص 350).
افرادی که به ارضاکردن نیاز خودشکوفایی مشغولند، به تحقق بخشیدن توان خود و به شناختن و فهمیدن محیط خود علاقهمند هستند. آنها در حالت فرانگیزش (فراتر از انگیزشهای کمبود مثل گرسنگی و ...)، به دنبال کاهش تنش، ارضاکردن یک کمبود یا تلاش برای هدفی خاص نیستند. بلکه هدف آنها غنی ساختن وتوسعه دادن زندگی و افزایش تنش از طریق انواع تجربههای چالشانگیز است. از آنجا که تمام نیازهای کمبود افراد خودشکوفا برآورده شدهاند، آنها در سطحی فراتر از تلاش برای شیء هدف خاص جهت ارضاکردن یک نیاز کمبود عمل میکنند. آنها در حالتی از «هستی» قرار دارند. آنها به صورت خودانگیخته، طبیعی و مسرتآمیز انسانیت کامل خود را بیان میکنند. مازلو فهرستی از فرانیازها (ارزشهای هستی) را معرفی کرد که حالتهای رشدی (شاید هدفها) هستند که افراد خودشکوفا در جهت آنها تحول مییابند. فرانیازهای حالتهای هستی مثل خوبی، یگانگی و کمال هستند و اشیاء هدف خاص نیستند.
ناکامی در ارضاکردن فرانیازها زیانبخش است و نوعی فراآسیب ایجاد میکند که رشد و نمو انسان را کمک کرده یا مانع آن میشود و تحقق بخشیدن استعدادها را متوقف میکند. این افراد ممکن است احساس درماندگی و افسردگی کنند اما نتوانند به منبع این احساسها اشاره کنند. این فرانیازها عبارتند از: حقیقت، خوبی، زیبایی، وحدت و تمامیت، دوگانگی-تعالی، زنده بودن و پیش رفتن، یگانگی، کمال، الزام، تکمیل و قاطعیت، عدالت، نظم، سادگی، پرمایگی و کلیت و جامعیت، سهولت، شنگولی، خودبسندگی، معناداری (شولتز، ص 348).
Jonah Complex